مشق و اعمال ورزشی و لشکری با نیزه. نوعی ورزش برای آموختن اعمال نیزه. (یادداشت مؤلف). عمل نیزه باز: چو بالای نیزه درازی گرفت در آن معرکه نیزه بازی گرفت. نظامی. در قلب نیزه بازی مژگان آن پری خونریز آن دو چشم نظربازم آرزوست. کمال خجندی (از آنندراج). ، کلاشی با فنون مخصوصه. عمل ستدن چیزی از مردمان به زرنگی. عمل نیزه باز. (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به نیزه باز (معنی دوم) شود
مشق و اعمال ورزشی و لشکری با نیزه. نوعی ورزش برای آموختن اعمال نیزه. (یادداشت مؤلف). عمل نیزه باز: چو بالای نیزه درازی گرفت در آن معرکه نیزه بازی گرفت. نظامی. در قلب نیزه بازی مژگان آن پری خونریز آن دو چشم نظربازم آرزوست. کمال خجندی (از آنندراج). ، کلاشی با فنون مخصوصه. عمل ستدن چیزی از مردمان به زرنگی. عمل نیزه باز. (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به نیزه باز (معنی دوم) شود
کسی که نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است. (ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح. نیزه افکن: به درگاه سپه سالار مشرق سوار نیزه باز خنجراوژن. منوچهری. ، که تمرین و مشق به کار بردن نیزه کند. (یادداشت مؤلف). رجوع به نیزه بازی شود، صائد دراهم. آنکه به خواهش یا فریب یا زرنگی و مهارت خاص مالی ازکسی گیرد یا نفعی از بزرگان و اعیان حاصل کند. کلاش. سوری. اخاذ. (از یادداشتهای مؤلف)
کسی که نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است. (ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح. نیزه افکن: به درگاه سپه سالار مشرق سوار نیزه باز خنجراوژن. منوچهری. ، که تمرین و مشق به کار بردن نیزه کند. (یادداشت مؤلف). رجوع به نیزه بازی شود، صائد دراهم. آنکه به خواهش یا فریب یا زرنگی و مهارت خاص مالی ازکسی گیرد یا نفعی از بزرگان و اعیان حاصل کند. کلاش. سوری. اخاذ. (از یادداشتهای مؤلف)